اردیبهشت 8, 1403

۱۰ فیلم دیدنی که شخصیت‌های شرور آن‌ها بسیار دوست داشتنی‌تر هستند [قسمت اول]

تو یه فیلم خوب شخصیت بد یا شرور داستان هم به همون اندازه قهرمون باید دوست داشتنی و خوب باشه. بدون دشمنان جذاب و دوست داشتنی ، حتی بهترین ویژگیای قهرمانی هم خسته کننده و تکراری به نظر می رسن. شایدً واسه همینه که قهرمانان رو با در نظر گرفتن چیزایی که براشون باارزشه قضاوت می کنن. با نشون دادن نقطه عکس ارزشای قهرمون، شخصیتای شرور به هایلایت کردن این ارزشا کمک بسیاری می کنن. بیشتر وقتا، شخصیتای منفی حتی با توجه و دقت بیشتری نسبت به شخصیت قهرمون نوشته و ساخته و پرداخته می شن چون نه فقط باید «بد» باشن بلکه این بد بودن باید واسه مخاطب جذاب هم باشه.

آدم بدهای سرراست بدون پیچیدگی و ظرافت در اعمال شرورانه شون خیلی سریع فراموش می شن و چیزی جز یه مانع بر سر راه شخصیت قهرمون فیلم به حساب . وقتی که شخصیت منفی داستان کاریزماتیک باشه یا حتی بشه با بعضی از اعمالش همزاد پنداری کرد، با یه شخصیت منفی اما جذاب و دوست داشتنی مواجه میشین. در این مطلب می خوایم نگاهی بندازیم به فیلمایی دیدنی که در اونا شخصیتای منفی ویژگیای شیطانی دارن اما با مخاطب رابطه برقرار کرده و باعث می شن که با اونا همزاد پنداری کرده و حتی براشون دل بسوزونیم.

۱۰- اسکای فال

تصدی نقش جیمز باند به وسیله دانیل کریگ، یه در میان فاجعه بار بوده: موفقیت «کازینو رویال» (Casino Royale) و بدنبال اون افتضاح «ذره ای آرامش» (Quantum of Solace) و چهارمین فیلمش، «اسپکتر» (Spectre)، که اصلا با فیلم قبلی اش، «اسکای فال» (Skyfall)،  قابل مقایسه نیس.
سومین فیلم از کریگ در نقش جیمز باند با عنوان «اسکای فال» و به کارگردانی سام مندس یه موفقیت باکس آفیسی بوده و نشون داد که یه فیلم جیمز باندی چیجوری می تونه یه اثر هنری هم باشه. مندس از خطر کردن ترس ای نداشت و به خاطر همین فیلم ۰۰۷ی ساخت که کمتر به کلیشه ها و بیشتر بر خلاقیتا تکیه داشت.

داستان فیلم این راه و روش رو اینجوری در پیش میگیره که «مرگ و برگشت» رو بالاترین درجه داستان شخصیت باند قرار داده و همزمان شخصیت ام (جودی دنچ) رو در مرکز قصه میذاره.
شخصیت شرور ماجرا، رائول سیلوا، تلاش می کنه از این زن انتقام بگیره و هر چند اون یه تروریست بیرحمه اما وقتی که سرگذشتش برامون معلوم می شه می فهمیم که اونم یه قربانیه. اون به وسیله مامور ام و سیستم مورد خیانت قرار گرفته و آسیبای بدنی که در نتیجه قرصای سیانور داده شده به اون به وسیله آژانس اطلاعاتی بریتانیا ایجاد شده نشون دهنده این خیانته. وسواس فکری اون نسبت به مامور ام به عنوان یه شخصیت مادرانه بسیار ترسناک و تکون دهنده س اما همزمان باعث می شه به این درک برسیم که ذهن این مرد در نتیجه یه ترومای روانشناختی ترک ورداشته س.

۹- هچل

فیلم «هچل» (Heat) یه شاهکار در ژانر جناییه که بیشتر به عنوان یه فیلم تاریخ ساز مورد توجه قرار میگیره چون دو تن از افسانه ای ترین بازیگران تاریخ سینما یا دستکم دو تن از ستاره های بی بدیل دهه ۷۰ تا سال ساخت فیلم (۱۹۹۵) رو در خود داره.
با گذشت زمان، «هچل» بیشتر و بیشتر روش زوم شده و تشویق منتقدان رو بر انگیخت چون بهتر و بیشتر از جنبه های جور واجور تحلیل و بررسی شد.
حتی این فیلم تونست الهام قسمت بزرگی از فیلمای دیگه در ژانرهای مشابه شه که از اون میان میشه به بعضی از فیلمای کریستوفر نولان اشاره کرد که به اعتراف خود یکی از طرفداران فیلم «هچل» است. داستان فیلم که یه پلیس رو در مقابل یه شخصیت جنایتکار یا بهتر بگیم خلافکار قرار میده در ظاهر تکراری به نظر می رسه تا وقتی که ویژگیای شخصیتی و رفتاری این دو شخصیت برامون عیان می شه.

پلیس ماجرا، با بازی آل پاچینو بزرگ، از دید روانی تعادل نداشته و بیشتر مثل یه خلافکار رفتار می کنه در حالی که دزد داستان، با بازی موثر رابرت دنیرو، بسیار باشخصیت و کنترل شده.
واسه همینه که دسته بندی شخصیت رسیدن مک کاولی به شکل یه شخصیت «شرور» سخته چون هر چند اون در طرف اشتباه قانون قرار داره اما بسیار قابل احترام و دوست داشتنی جلوه می کنه.
کدها و قوانین اخلاقی و رفتاری اون و این حقیقت که در راه ماجراها عاشق شده و می خواد دست از خلاف برداره باعث می شه که مخاطب بیشتر از قبل با اون همزاد پنداری کرده و واسه مرگش دل بسوزونه.

۸- شوالیه تاریکی

فیلم «شوالیه تاریکی» (The Dark Knight) در این فهرست قرار گرفته اما مهمه که به این نکته اشاره کنیم که شخصیت منفی مورد نظرمون که به اون همزاد پنداری می کنیم کدامه. شاید بعضی فکر کنن این شخصیت جوکر فیلمه که بسیاری با پیام آشوب طلبانه اش همزاد پنداری می کنن و اگه رفتارای اونو به شکل و گفتگو پوچ گرایی و فلسفی مورد بررسی بذاریم ما هم مانند این دسته از مخاطبان به نتیجه ای مشابه دست پیدا می کنیم.
بر این پایه، جوکر یه شخصیت قابل درکه که میشه اونو نتیجه دیوانگی غیرقابل درک دنیای امروزی دونست.

این مقاله را هم بخوانید :   همه آنچه باید درباره اجاره خانه بدانیم

با این وجود، شخصیتی که احساسات اون مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده شخیت هاروی دنت، دو چهره (Two-Face)، است. اون جذاب ترین شخصیتای منفیه: قهرمانی سقوط کرده. در اول فیلم، اون نماد کامل حقیقت و عدالته. وقتی که مجبور می شه با مرگ عشق واقعیش مواجه شده و در گرفتن جوکر شکست می خوره یهو چهره اون تغییر می کنه و در صدد انتقام شخصی از بتمن، مامور گوردون و نیروهای پلیس بر میاد که اونا رو دلیل از دست دادن همه چیز خود می دونه. نیمه شیطانی اون در نتیجه ناامیدی و درموندگی خود رو نشون میده و این چیزیه که مخاطبان خوب می تونن اونو درک کنن.

۷- سکوت برها

مثل خیلی از شخصیتای منفی در این فهرست، شخصیت منفی موجود در «سکوت برها» (The Silence of the Lambs) هم هم هیولایی ترسناکه و هم مردی قابل درک. بله در مورد هانیبال لکتر صحبت می کنیم و نه بوفالو بیل، مرد دیوونه ای که مامور کلاریس استارلینگ به دنبال دستگیری اونه. لکتر در داستان به عنوان شخصی که قراره به استارلینگ کمک کنه به تصویر کشیده می شه که همه یه روانشناس خبره س و هم یه قاتل سریالی آدمخوار. این شخصیت واسه آنتونی هاپکینز جایزه اسکار و معروفیت رو به دنبال داشت که وقتی مدت زمان زیادی کم حضور اون در داستان رو می بینیم اینجور شهرتی برامون قابل درک نیس.

سکانسای کوتاه حضور هاپکینز در داستان واسه تشکیل شخصیت افسانه ای و ظاهری لکتر کافیه، هر چند این شخصیت در چندین فیلم و سریال دیگه به وسیله هاپکینز و دیگه بازیگران تکرار شده و همیشه در نقش شخصیت منفی ظاهر شده.
جادوی این شخصیت در اینه که هر چند اون یه آدمخوار قاتله اما اونقدر باهوش و منطقی هم هست که بشه خود رو یه شخصیت انسانی جذاب جلوه دهد که بر خلاف کارای هولناکش هنوزم شخصیتیه که دوست دارین با اون در تعامل باشین البته ً با وجود یه دیوار شیشه ای تقویت شده که بین شما و اون قرار داشته باشه.

۶- برگشت بتمن

سه گانه «شوالیه تاریکی» ساخته کریستوفر نولان شناخته شده ترین و تشویق شده ترین تصویرسازیای از شخصیت بتمن هستن اما فیلمای قبلی این فرانچایز که به وسیله تیم برتون ساخته شده بودن هم شاهکارهایی سنتی در نظر گرفته می شن.
بتمن (۱۹۸۹) و «برگشت بتمن» (۱۹۹۲) راه و روش بی همتا تیم برتون در کارگردانی رو در خود دارن که همون چیزیه که این فیلمای رو از بلاک باسترهای زمان خود جدا می سازه. با قرار داشتن تیم برتون در نقش کارگردان فیلم، مخاطب با یه شهر گاتام به طور کاملً گوتیک، ارجاعات فراوون به اکسپرسیونیسم و شخصیتایی هجوآمیز اما جذاب روبرو می شه.
دومین فیلم بتمن بهترین نمونه واسه اینجور تصویرسازی هاییه و شخصیتای شرور ماجرا نماد اصلی اینجور مفاهیمی هستن.

زن گربه ای یه ضد قهرمون رنج دیده که از دل خشونت و آزار بیرون اومده در حالی که شخصیت پنگوئن گذشته ای بسیار تراژیک تر داره.
همین شخصیت پنگوئنه که بیشتر از دیگر شخصیتای منفی ماجرا و از همون سکانس اول واسه مخاطب قابل درک جلوه می کنه: والدین ثروتمندش اونو به خاطر ظاهرش پس زده و از خود می رانن. اینجوری مخاطب هر کاری که این شخصیت در ادامه ماجرای فیلم انجام میده رو هر چند بسیار ترسناک هستن اما از لنز ترومای اولیه ای که به اون وارد شده می بینه. درسته که اون یه هیولاست اما هیچ شانسی به اون داده نشده که شخصیت دیگری باشه. پنگوئن یه شخصیت بسیار برتونیه.

واسه این مطلب از این لینک استفاده کنین.