اردیبهشت 8, 1403

نقد فیلم کلمبوس؛ سیاست‌های غلط ترامپ در قاب اشتباه پرده سینما

موج سینمایی دوباره در کشور راه افتاده که تداعی کننده فیلم‌هاشونِه تخم مرغی دهه هشتاد شمسیه. تازه داشتیم از اینکه این پدیده‌ها فراموش شدن لذت می‌بردیم و آثار زیباتری رو در سینمای کشور می‌دیدیم که واقعا برازنده نام فیلم سینمایی بودن تا اینکه نمی‌دانیم چه شد اما کارگردانان و بازیگران معروف کشور یهو جا زدن. فروش میلیاردی نهنگ عنبر بود یا هرچه که بود، سینمای کشور رو با یه دنده عقب سریع به چندین سال قبل بازگرداند و کار به جایی رسید که آثاری چون واااای آمپول و دم سرخ‌ها هم اکران شدن. فروش نه خیلی زیاد این دسته از فیلم‌ها اما نشون داد که فرمول بساز بفروشی در سینمای کشور کمی تا قسمتی تغییر کرده و همین فرمول در فیلم کلمبوس، آخرین اثر هاتف علیمردانی هم استفاده شده.

فیلم‌های کمدی در کشور ما همیشه بیشتر می‌فروشند با نگاهی ساده به جدول باکس آفیس سالیانه و ماهیانه سینمای ایران می‌توان مهر تاییدی بر این موضوع زد. درسته که آثاری جدی هم در سال‌های گذشته به جدول پرفروش‌های سینمای ایران دست یافته‌ان اما کارگردانان بهتر می دونن به جای ساخت یه اثر تفکربرانگیز، مغلمه‌ای بسازن و پول در بیارن. اونا دیگه نمی‌خواهند به خود زحمت بدن که یه خط فیلمنامه و حرف حسابی در فیلم‌هاشون جا بدن و با شعار به اندازه کافی در مملکت غم داریم، فیلمی کمدی می‌سازند که باید ژانر بهتری واسه این دسته از آثار معرفی شه؛ ژانر مثلا کمدی.

فیلم کلمبوس یه فیلم مثلا کمدیه، درست مثل تهران لوس آنجلس و بدیش اینه به همون اندازه هم گول زننده س چون که روی صندلی کارگردانش نام هاتف علیمردانی به چشم می‌خورد و در فهرست بازیگرانش هم فرهاد اصلانی و سعید پورصمیمی. اگه آنالی اکبری چهره جوری شناخته شده‌ای در سینما نبود و تینا پاکروان هم کارگردان خیلی مطرحی نبود؛ اما هاتف علیمردانی به اندازه کافی می شناسنش و تقریبا هر ساله فیلمی از خودش روونه اکران کرده. اون در ساخت آثار درام و اجتماعی مهارت داره و در این مورد تونسته فیلم‌هایی متوسطی بسازه که قابل قبول باشه. فیلم کوچه بی‌نام یا آباجان اون از بهترین کاراش هستن و کلمبوس… کلمبوس در بحث یه فیلم سینمایی هم نمی‌گنجد که بشه به اون بدترین کار یه کارگردان لقب داد. شاید بشه به اون یه اشتباه گفت، یه اشتباه بزرگ که امثال اون بدجور به بدنه سینمای ایران ضربه میزنه.

فیلم کلمبوس به قول بعضی منتقدین یه فیلم فرانقده و نمی‌توان اونو تحلیل و بررسی کرد چون که چیزی واسه بررسی وجود نداره. یه داستان چند خطی ساده به ذهن کارگردان رسیده و اونو به بدترین راه ممکن که تونسته به تصویر کشیده و در داستان بی در و پیکرش، بازیگران یکم رو هم با خود غرق کرده. این جملات بهتر می‌تونه جون کلام و خلاصه فیلم کلمبوس رو مشخص کنه اما اگه خیلی اصرار دارین، پاراگراف زیر شاید بتونه بیشتر کمکتون کنه:

داستان فیلم درباره یه خونواده قدیمی و پرجمعیت ایرونیه که می خوان به آمریکا مهاجرت کنن. داماد این خونواده (با بازی فرهاد اصلانی) و بزرگ این خاندان (با بازی سعید پورصمیمی) خیلی مایل به انجام این مهاجرت نیستن، اما بقیه اهل خونواده بسیار علاقه مند اون هستن. این خونواده که نود درصدشون هم پای منقل می‌شینن و خلاف می‌کنن، بعد از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و روی کار اومدن ترامپ به مشکلاتی واسه امر مهاجرت خود برمی‌خورند؛ مشکلاتی که تصور نمی‌کنم هیچ مخاطبی ککش هم واسه اونا بگزد…

فیلم کلمبوس با حواشی زیادی اکران شد و تصور می‌شد که با فیلمی روبرو هستیم که می‌خواهد سیاست‌های آمریکا رو به رقابت بکشه و یه کمدی سیاسی باشه. از پوستر جنجالی کلمبوس ایز کامینگ با عکس ترامپ گرفته تا پوسترهای فیلم که منقوش به پرچم این کشوره و مشکلاتی هم به خاطر همین واسه اکران پیدا کرد.
اما برخلاف تصور، کلمبوس هرچیزی هست جز یه فیلم سیاسی و یا حتی یه فیلم کمدی و یا همونطور که پیش‌تر گفته شد، در کالبد یه فیلم سینمایی نمی‌گنجد. فیلم کلمبوس یه سری تصاویر به هم پیوسته س که تکلیفش رو با خودش هم نمی‌دونه.

نکته باحال اینجاس که طبق گفته‌های بازیگران و عوامل فیلم، فرامرز اصلانی در نوشتن فیلمنامه اثر همکاری داشته و با شنیدن این حرف اولین سوالی که به ذهن من رسید که ایشون دقیقا در کدوم مورد فیلمنامه کمک رسانی کرده؟ از پایه با فیلم‌نامه‌ای طرف نیستیم که کسی بخواد اونو رشته تحریر آورده باشه. سوژه مهاجرت و یا ورود ترامپ و دخالت‌های اون در سیاست خارجی و اثرات کاراش در زندگی ما ایرانیان، سوژه‌ای بود که می‌تونست به بهترین شکل ممکن به اون پرداخته شه؛ اما در کلمبوس این سوژه به قهقرا رفته و رنگ و بویی از خلاقیت و هوشمندی در پرداخت اون دیده نمی‌شه.

این مقاله را هم بخوانید :   ۱۲ترفند کاربردی نگهداری از ماشین از زبان راننده‌های حرفه‌ای

بازاریابان سینمای امروز کشورمون از خانوم یایا گرفته تا همین فیلم کلمبوس یاد گرفته‌ان که چیجوری پوستر بسازن و چیجوری تریلر تبلیغاتی درست کنن. تماشاگران فیلم کلمبوس هم واسه دیدن یه اثر کمدی به سالن سینما می‌روند و با یه فیلم که نمی‌تونه حتی لبخندی روی لبانشان بیاره روبرو می‌شن. اسامی بازیگران و کارگردان فیلم هم تماشاگران حرفه‌ای تر رو گول می‌زند و شک نداشته باشین علامت تعجبی واسه اونا می‌آفریند که چی باعث شده تا آدمایی چون اصلانی و هانیه توسلی راضی به بازی شدن در این فیلم‌ها می‌شن و آیا خودشون هم محصول پایانی رو نگاه می‌کنن؟

حضور سعید پورصمیمی غم‌انگیزترین نکته فیلمه که واسه اون توجیه منطقی هست، وقتی به پیشکسوتی چون اون بهایی داده نمی‌شه و در چند سال گذشته پیشنهادی از طرف سینماگران به سمت اون نمی‌شه، اونم واسه گذران زندگی خود مجبور به بازی در اینجور آثاری می‌شه. اون آخر تلاش خودشو هم می‌کنه که کاراکتر مقوایی و بی‌معنی بزرگ این خاندان رو درست به تصویر بکشه و به اون روحی بدمد، اما افسار لجام گسیخته فیلمنامه به حدی بده که هیچ ستاره‌ای نمی‌تونه اونو راست و ریست کنه.

فرمول از خارج صحبت کردن و خارج رو نشون دادن، در کلمبوس هم تکرار شده و شاید باورتون نشه اما واسه فیلمبرداری دو سه دقیقه از سکانس‌های خارج کشور، از نماهای حقیقی واقع در آمریکا استفاده شده.
انگار آقای کارگردان سال گذشته در شهر دالاس آمریکا ورکشاپ کارگردانی داشته و این دقایق رو در همون دوران ضبط کرده؛ دست کم با امید به اینکه حقیقت ماجرا این بوده باشه و گروه فیلمبرداری و بازیگری به بهونه دو دقیقه از تموم یه فیلم به خارج کشور سفر نکرده باشن.

فیلم کلمبوس اتلاف وقت بی‌معنایی واسه هر شهروندی که پای اون می‌نشیند تلقی می‌شه و می‌توان به جای دیدن اون، یه آبمیوه خوشمزه خورد و بسی بیشتر از زندگی لذت برد. یه ساعت و نیم از زندگی هیچ‌کس نمی‌تونه اونقدر الکی باشه که صرف دیدن این اثر شه؛ اثری که در بهترین حالت خود مثل رمان‌های فارسی نویسندگان دهه هشتادیه که در اینترنت به صورت فصل به فصل آثار خود رو چاپ می‌کنن.

اینکه ساخت مثل این فیلم‌ها به کجا کشیده می‌شه و کارگردانان و عوامل سینمای کشور چه وقتی به این موضوع پی میبرن که این کارشون خیانت به چشمون و ذهن تماشاگره؛ هنوز مشخص نیس اما ساخت این فیلم‌ها در آخر به ضرر همه میشه. تماشاگران یه بار، دوبار و در آخر چندبار نیش این دسته آثار رو به جون بخرن ولی کم کم آگاهانه رفتار کرده و نبود اعتمادی نسبت به تماشاگر با سینما شروع می‌شه که نتیجه‌ اون چیزی جز ضرر به این صنعت نیس.

نکته خیلی مهم اینجاس که با نیم نگاهی به آمار فروش اکران چند ماهه گذشته میشه به این موضوع فهمید که فیلم‌هایی چون هشتگ، تهران لوس آنجلس، وای آمپول، دم سرخ‌ها و یا همین کلمبوس (که انصافا این آخری به ضعیفی دیگر موارد گفته شده نیس) فروشی به مراتب کمتر از یه اثر درام خوب و جدی یعنی مغزهای کوچیک زنگ زده داشتن. این موضوع نشون می‌دهد مخاطب سینما هم فیلم حرفه‌ای و خوب رو بیشتر می‌پسندد تا فیلم کمدی که مخاطب رو دست کم بگیره.

شاید بهتر باشه سودجویی این روزا رو فدای آینده سینمای کشور نکنیم و نگذاریم قهری جدی بین تماشاگران و سینما انجام بشه؛ بیایید واقعا فیلم کمدی بسازیم و با کمک اون به روحیه غم‌انگیز یه ملت کمک کنیم، نه اینکه فیلمی مثلا کمدی بسازیم و آبروی خود و سینما و یدونه یدونه عوامل موثر در اثرمون رو با هم ببریم.