اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 183

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی
باریک اندام-لاغر و ظریف
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

تمام و کمال-کامل-به تمامی

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

چماق-چوبدست-گرز

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

خر آوردن-بدبخت شدن

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد
آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

توان انجام کاری را داشتن

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

 

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

پُر توپ-خشمگین

پا به راه-سر به راه-آدم اهل و درست و حسابی

حکایت-بسیار مهم-چیز عجیب

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

حرام و حرس-ریخت و پاش

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

چار نعل-به سرعت-به تاخت

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

پس کشیدن-به عقب کشیدن

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

ترش ابرو-عبوس

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 

بساز-آدم سازگار-صبور

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

پیاله زدن-می نوشیدن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی

 

روکش-پوشش یا ورقه ای که روی چیزی می کشند

با محبت-زود جوش و مهربان

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

پس رفتن-عقب رفتن

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن
تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

از صدقۀ سرِ-از عنایت و لطفِ
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

پاتوغ-محل گرد آمدن

خال به خال-خال خال

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

چاره-درمان

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

زر زر کردن-غر زدن-گریه کردن شدید

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

خسارت دیدن-زیان دیدن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

 

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

تب و تاب-سوز و گداز

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول

خِر به خِر گرفتن-گلاویز شدن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)
چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

پا را از گلیم خود فراتر گذاشتن-از حد خود گذشتن

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

 

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار
رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

چرب و نرم-غذای پر روغن و خوشمزه-سخن دلنشین-آدم متملق

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

تب و تاب-سوز و گداز

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

خدا نگهدار-خدا حافظ

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

دُم کله پز را گرفتن-رفتن کسی بی سر و پا و آمدن کسی بی سر و پاتر به جای او

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

 

حرص خوردن-عصبانی شدن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

بوگندو-آدم کثیف و بد بو

جاری-زن برادر شوهر

خدا کند-ای کاش

باریک اندام-لاغر و ظریف

دست به آب رسانیدن-به دستشویی رفتن-به توالت رفتن

چنگول زدن-پنجه زدن

خوش رو-زیبا-خندان
پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

به کیشی آمدن و به خیشی رفتن-بی اعتبار و بی ثبات بودن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

دست فرمان-مهارت در رانندگی

خیط کردن-نگا. خیت کردن

خیار چنبر-نوعی خیار

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن
انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

تخته زدن-پنبه زدن
به هم زدن-قطع رابطه کردن
حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

آستین بالا زدن-آماده شدن-به کاری برخاستن-پا پیش گذاشتن

تُف به دهن-حیرت زده

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

تل انبار-توده-انباشته

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

روزه ی کله گنجشکی-روزه ای که بچه ها تا نیمه های روز می گیرند

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

زبر-خشن-غیر لطیف

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی
آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دلمه شدن-بسته شدن

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

 

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

خودسر-گستاخ-سرکش

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

خشخاشی-نان خشخاش زده

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

پَس-ناجور-خراب

درشت-حرف زشت-دشنام

پا واکردن-به راه افتادن بچه

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)
جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

چشم انداز-منظره

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

دست پیش-گدا

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

 

خر آوردن-بدبخت شدن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

خالی بند-چاخان-دروغ گو

پر بدک-خیلی بد

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

خرسک-نوعی فرش

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

آش و لاش(به‌کلی متلاشی‌شده، له‌ولورده)

 

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد
آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

بِدو بِدو-با شتاب-سریع

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

دُوال پا-آدم سمج

چَکه-شوخ و بذله گو

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

خیس کردن-ادرار کردن به خود

دستکاری-دست بردن در چیزی

دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

حهاز-کشتی بزرگ

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

رنگ و رو-آب و رنگ-جلا و درخشندگی

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

باد گلو زدن-آروغ زدن

درآمد-عایدی

تیر در کردن-تیراندازی کردن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

خِفت-نوعی گره

خالی بند-چاخان-دروغ گو

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
 

پهن شدن آفتاب-روز شدن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

زیر پای کسی را درآوردن-زیر پا کشی کردن

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

حرف توی دهن کسی گذاشتن-سخنی را به کسی یاد دادن-تلقین کردن

بابا بزرگ-پدر بزرگ
چیز فهم-عاقل و فهمیده

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

روغن کرمانشاهی-روغنی که در کرمانشاه از شیر گاو و گوسفند به دست می آورند و به ترین روغن زرد است

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی(برای کسی نقشه کشیدن، از کسی بد گفتن)

اجباری(خدمت سربازی)

اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

ته دار-پایه دار

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

 

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

خدابیامرزی-درخواست بخشش

 
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

زیر جامه-زیر شلواری

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

راه مکه-کهکشان

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

 

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

 

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

حضرت عباسی-راست و درست

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

دله-هرزه-چشم چران-پرخور

دست اول-نو و تازه

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

دل قرصی-اطمینان

پول چایی-انعام-بخشش

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

راسته بازار-بازار راست و مستقیم
اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)
 

روغن داغ-روغن گداخته

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

آدم ثانی-حضرت نوح

تریاک مال-کسی که تریاک را برای فروش لوله می کند

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

باد گلو زدن-آروغ زدن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

 

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

حساب کشیدن-حساب خواستن

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

بلبل زبانی کردن-شیرین زبانی کردن-حاضر جوابی کردن-پرحرفی کردن

 

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

 

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

چروک انداختن-چین انداختن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

پیه آوردن-چاق شدن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

چُرت-خواب کوتاه

حالا حالاها-مدت دراز

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

ابرو نازک کردن-ابرو تنگ کردن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

 

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

از چشم کسی برق پریدن-شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

بد زبان- بد دهن

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

حاضر و آماده-آماده

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

زیر چاقی-مهارت

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

 

پله خوردن-دارای پله بودن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

دنبال نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر وا کردن-به دنبال چیزی واهی فرستادن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

با خدا-خداشناس-مومن

زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر

چهره کردن-نگا. چهره شدن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

 

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

حاجی لک لک-لک لک-شخص بلند قد

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

زاق-چشم زاغ چشم

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

بَر و بیابان-دشت و صحرا

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
درگاهی-آستانه
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
چُس افاده-افاده ی بی جا

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)
بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

امن و امان-بدون بیم و هراس

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

بازداشتگاه-زندان موقت

عینک ذره بینی بسیار قوی

 

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

خوره-جذام-آکله

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن
از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

 
 

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

دنیا آمدن-زاده شدن

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چانه-گلوله ی خمیر نان

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

بفرما زدن-تعارف کردن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

جا در جا-فورن-جا به جا

 

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

دهن کجی کردن-ادا و شکلک در آوردن برای مسخره کردن-بی اعتنایی کردن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

دُنگی-دانگی

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

پینه زدن-وصله کردن

 

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

بدلی-تقلبی-جنس بد
اوت کردن-بیرون انداختن-بیرون کردن

آدم دو قازی-شخص بی‌سروپای بی‌ارزش

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

دستکاری-دست بردن در چیزی

 

دلچسب-دلپذیر-مقبول

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

به جان آمدن-به ستوه آوردن-به تنگ آوردن

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

تیز بزی-فورن-بی درنگ

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

پشت سر هم-پیاپی متوالی

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور

تخته زدن-پنبه زدن

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

جیک-صدا-آواز

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

دبه-ظرف-کوزه

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست(از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد)

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

ذلیل مرده-ذلیل شده

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

چُغُل-سخن چین

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

خودسر-گستاخ-سرکش

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

بند-ریسمان-طناب-رشته

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

ته بر کردن-از ته بریدن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

رو انداز-لحاف

بند آمدن-متوقف شدن

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

رودل-سنگینی معده

 

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن
جای شکرش باقی است-باید سپاس داشت که از این بد تر نشده است

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

دختر بچه-دختر کم سن و سال

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

تفنگ ته پر ت-فنگی که با فشنگ شلیک می کند

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

خیمه شب بازی-نمایش عروسکی-حیله و تزویر

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

حیوانی-نگا. حیوانکی

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

آشغالی-سپور

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

 

بند آمدن-متوقف شدن

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

دو لَتی-در دو لنگه ای

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن