اردیبهشت 8, 1403

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 88

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

زور گو-کسی که خواست های خود را تحمیل می کند

جیره بندی-سهم بندی

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

تیر و ترقه شدن-سخت خشمگین شدن-ناگهان از جا در رفتن و ناسزا گفتن

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

خفه خون-خفقان

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

پیر شَوی-عمرت دراز باد

 

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

برچسب-نوشته ای دارای مشخصات که آن را روی چیزی می چسبانند-اتیکت

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

خدا به رد-در پناه خدا

ادا اصول(ادا اطوار)

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

زبان نفهم-کودن-بی شعور

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

زهره کردن-بسیار ترساندن
اروای ننه‌ات-ارواح بابات
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
راست راستی-حقیقتن-واقعن

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

به جلز و ولز افتادن-به گریه و التماس افتادن

آب آتش مزاج(می سرخ)

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

زور شنیدن-نحمل جور و ظلم کردن

 

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

بچگی کردن-بیخردانه

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

خواب به سر شدن-نگا. خواب به خواب شدن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

خم شدن-دولا شدن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

 

داغان-از هم پاشیده-پریشان

آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

چاق شدن قال-گرم شدن دعوا-اوج گرفتن بگو و مگو

بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب

به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

این خاکدان(دنیا)

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

ذوق زده-بسیار خوش حال

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

جا در جا-فورن-جا به جا

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

پاتوغ-محل گرد آمدن

جوال رفتن با کسی-با کسی درافتادن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

انگار نه انگار(موضوع را نادیده بگیر!، گویی وجود نداشت)
دست نشانده-زیر دست-مطیع-فرمان بردار
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

چوروک خوردن-چین برداشتن
آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

آمدن-آغاز به کاری کردن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

 
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

تو سری خور-آدم زور شنو-خوار و زبون

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

پا برهنه-بدون کفش

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آبی از کسی گرم نشدن-بهره‌ای از کسی نبردن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

برده خورده-ملاحظه-پروا

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

رفتگر-سپور-آشغالی

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
چو انداختن-شایعه پراکندن

درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

تو پوزی-تو دهنی

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

 

توپ و تشر-تهدید-هارت و پورت-داد و فریاد

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

چوبدار-گله دار-گوسفند دار

جسته جسته-یواش یواش-کم کم-به تدریج

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

رضا شدن-راضی شدن

خمیره-سرشت-ذات

بغداد خراب-شکم گرسنه

راحت کردن-کشتن

چینه-دیوار گلی

دَم باز-چاپلوس-متملق

رودل-سنگینی معده

خودفروش-فاحشه-خائن
از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
 

تخم جن-حرام زاده

آگوز(لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر)

تاتوله هوا کردن-به حیرت دچار کردن-به سکوت واداشتن

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

آلامد(باب روز، به‌رسم معمول)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن
این دو کله‌دار-خورشید و ماه
خارشک-مردم آزار-سادیست
از جیب رفتن(سود یا لذتی را از کف دادن)

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

پس کشیدن-به عقب کشیدن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

آش و لاش-به‌کلی متلاشی‌شده-له‌ولورده

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

خدا کند-ای کاش

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

اهل بخیه(وارد در کار، اهل فن)

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

 

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

بَر و رو-قد و قامت-چهره

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن

جیره بندی-سهم بندی

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

داریه-حلقه ای چوبی که روی آن پوست کشیده و رامشگران به همراه دیگر سازها می نوازند

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

چوروک-چین و شکن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

پر و پاچه-پا-پاچه

حساب پس دادن-جواب دادن به مسئول-دادن صورت ریز مخارج

ریشو-دارای ریش بلند

 
 

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

ته نشست-رسوب
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

بر وفق-مطابق-موافق

جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن

چشم کار کردن-دیدن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

دور از شما ب-لانسبت

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

خروس خوان-هنگام سحر

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

زاهرو-دالان-سرسرا

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

ته آواز-صدای نسبتن خوب

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

پیاله فروش-میخانه چی

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن
 

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

چوروک خوردن-چین برداشتن

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آب شدن قند توی دل-لذت بسیار بردن

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

پارو-زن پیر

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دان دان-متفرق و پراکنده

 

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

تک و توک-به ندرت-کمی

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

تعلیمی-عصای کوچک

پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

افتادن بچه-سقط شدن جنین

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

خانه یکی-صمیمی و یکدل

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

ژله-لرزانک

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

بلا به دور-بلاها دور باد
آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

تعلیمی-عصای کوچک

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن
اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 

بخت-شانس-اقبال-شوهر

تازه-اکنون-پس از این همه حرف

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

چیز دار-ثروتمند

الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

حرف زدن-پشت سر کسی بدگویی کردن-وراجی کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

 

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

بچه افتادن-سقط شدن جنین

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دک کردن-از سر وا کردن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

چراغان شدن-جشن گرفتن

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

بخت-شانس-اقبال-شوهر

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

دق دلی-دق دل

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

چهار دستی-فراوانی

جوراجور-دارای انواع گوناگون

پشت بند-به دنبال-در ادامه-چیزی که پس از چیز دیگری بنوشند یا بخورند

 

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

تَخم-مهمل تَخم

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

حقه زدن-فریب دادن

چپ چپ به کسی نگاه کردن-با اوقات تلخی-بدبینی یا اعتراض به کسی نگاه کردن
زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن
خستگی در کردن-استراحت کردن

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

پیش پیش-جلو جلو

چوروک خوردن-چین برداشتن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

چراغ باران-چراغانی

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

حَب جیم را خوردن-گریختن-فرار را بر قرار ترجیح دادن-جیم شدن
به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

بید خورده-کهنه و فرسوده

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

جا ماندن-فراموش شدن

 

بیخ خِر-بیخ گلو

 

دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

داماد-مرد تازه زن گرفته

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

حق گرفتن-نگا. حق بردن

چرند گفتن-نگا. چرند بافتن

اهل محل(همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند)

پیمانکار-آن که مطابق قرارداد انجام کاری را در زمان معین به عهده می گیرد
درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

 

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

خانه تکانی-پاکیزه کردن خانه و وسایل خانه به صورنی اساسی در آغاز هر سال

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

زهره کردن-بسیار ترساندن

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

جا ماندن-فراموش شدن

 

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

چراغانی کردن-جشن گرفتن

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

تاتی کردن-در زبان کودکان: راه رفتن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

اقبال کسی به برج ریق بودن-بداقبال بودن
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
خانه زاد-نوکر-خدمت گزار
بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

باریک اندام-لاغر و ظریف

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

پشه زدن-نیش زدن پشه

حهاز-کشتی بزرگ

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

زیر گذر-راهی زیرزمینی برای پیاده ها که پیاده رو این سوی خیابان را به آن سو پیوند می دهد

پات-بی آبرو-بی تربیت

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

بغداد خراب-شکم گرسنه

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

تو سری زدن-تحمیل عقیده با دشنام و اهانت

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

خودی-آشنا

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

دل به دل رفتن-دوستی و دشمنی از دو سو بودن

چِل بسم الله-لوحه ی کوچکی که در آن آیات قرآن می نوشتند و برای دفع چشم زخم بر گردن کودک می آویختند

دست و پا کردن-فراهم آوردن

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

آمپر کسی بالا رفتن-از کوره در رفتن

پا بَد-بد قدم

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

رضا شدن-راضی شدن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

اگر بمیری هم(به‌هیچوجه، هرگز)

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

دور برد-دارای برد زیاد

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

دبه کردن-دبه در آوردن

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

روزه ی گنجشک-روزه ی کله گنجشکی
چشم روی هم گذاشتن-نادیده گرفتن-گذشت کردن
خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

ریش شدن-ریش ریش شدن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

 
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

خرج کردن-هزینه کردن-صرف کردن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

چار راه-محل تقاطع دو راه

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

دل کسی آمدن-دل آمدن

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

پینه کردن- پینه بستن

پدر سوختگی-بد سرشتی-زرنگی-رندی

 

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

آقایی فرمودن(لطف کردن، محبت کردن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

تنه زدن-با تنه به کسی ضربه زدن

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

ازدست‌رفته(عاشق)

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

 

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

دوش گرفتن-زیر دوش ایستادن و خود را شستن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

دست و دل باز-بخشنده-جوانمرد

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

ادا اصول(ادا اطوار)

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

راسته کردن-حساب گِرد کردن اعداد

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت
چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

 

خداحافظی کردن-به درود گفتن

آتشی-تندخو-زودخشم

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود
چار سو-چهار راه-جایی از بازار که در هر چهار سمت آن دکان و مغازه باشد

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

زار-کوتاه شده ی زایر

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

تو دل برو-با نمک و گیرا-کسی که مورد توجه قرار می گیرد

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

 

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

پا برهنه-بدون کفش

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

خون کسی در نیامدن-بی نهایت خشمگین بودن

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

چارلا-چهار لا-چهار تو

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

دستک-دفتر حساب

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دل و دماغ-دل و حوصله

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

خوش بنیه-سالم و قوی

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

 
اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

باردار-آبستن-حامله

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

بغداد آباد-شکم سیر

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

اُتُل-شکم-اتوموبیل

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

بالا آوردن-استفراغ کردن

بی چیز-تهی دست-فقیر

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

ریز بینی-نکته سنجی-دقت

خانه شاگرد-پسربچه ی خدمت گزار در خانه

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

دل و دماغ-دل و حوصله

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

 

پَرپَر زدن-به سختی جان کندن-بی تابی بسیار کردن

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

تخته پوست-زیرانداز پوستی

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

از کار در آمدن-آزموده شدن-نتیجه دادن

جبهه-میدان جنگ
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
بادمجان دور قاب چین-آدم چاپلوس-متملق-سبزی پاک کن
دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن

چار طاق-به طور کامل

دزد زده-سرقت شده

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

چوچول باز-دغل-بی حیا

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

 
 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

ریختن پشم و پیله ی کسی-از میان رفتن قدرت کسی-ضعیف شدن کسی

 

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)

از زورِ(از شدت، از بسیاری)

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود

جیغ و ویغ-داد و فریاد

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

بی قواره-بد شکل

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

دنباله رو-پی رو-مقلد

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

 

دنباله رو-پی رو-مقلد

تیر مالی-لاغر-باریک-ضعیف-دختر بلند بالا
از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

آب از آب تکان نخوردن(رخ ندادن جنجال و هیاهو، آرام ماندن اوضاع)

 

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

پابوس-زیارت

 

جا-رختخواب-بستر

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

تته پته-لکنت زبان

چیزی بار کسی نبودن-علم و آگاهی نداشتن-شعور نداشتن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

 

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن

دیر چسب-دیر آشنا

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

چل ستون-شبستان مسجد

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

پخته-با تجربه-دنیا دیده

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل

دندان-گاز

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

جیغ کشیدن-نگا. جیغ زدن

خال به خال-خال خال

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

آش همان آش و کاسه همان کاسه(چیزی تغییر نکرده)

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

 

باب-مرسوم-معمول

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

اره دادن و تیشه گرفتن(جنگ و دعوا داشتن)

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

پَخ خوردن-تیزی چیزی

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

پُکیدن-ترکیدن

البرز-بلندقامت-دلیر

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

 

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

پاچین-دامن زنانه

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

دوره ی آخرالزمان-روزگار آشفته و پر ظلم و فساد

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

دولت سرا-تعبیری احترام آمیز از خانه ی کسی

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

برادر زاده-فرزند برادر

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

دُنگی-دانگی
تت و پت-لکنت زبان
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

رقصاندن بز-هر دم بهانه گرفتن

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

 

پرت کردن حواس-حواس را از اصل موضوع منحرف کردن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پیله-مو

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

دنبال کردن-تعقیب کردن-اصرار و پافشاری کردن-پی گیری کردن

زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن