اردیبهشت 8, 1403

لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 342

تریش-پارچه یا پوست بلند و باریک
با متانت-با وقار
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

ته آواز-صدای نسبتن خوب

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

ارزانی-بخشیدن-دادن

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

افتادگی-پریشانی-احتیاج

الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
 

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

الابختکی(اتفاقی، تصادفی)

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

چسی درکن-آدم پر مدعا

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

تَپوک-ضربه ی دست یا پا

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

آشغالی-سپور

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

 

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

خیر مقدم-خوش آمد

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

اهل کوفه(سست پیمان، بی‌وفا و غیرقابل اعتماد)

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

حضوری-رو در رو

 

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

باریک اندام-لاغر و ظریف

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

تَخم-مهمل تَخم

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

چراغ الله-نگا. چراغ

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

 

تُف کار-بچه باز

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

 

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

دود-دخانیات-مواد مخدر

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

باب-مرسوم-معمول

از نفس افتادن(بسیار خسته و مانده شدن)

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

چماق-چوبدست-گرز

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

رو شور-سفیداب

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

دُم کسی را گرفتن-از کسی پی روی و تقلید کردن-کسی را رها نکردن

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

پات-بی آبرو-بی تربیت

چهل منار-تخت جمشید

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

چرند گو-یاوه گو

آدم دو قازی(شخص بی‌سروپای بی‌ارزش)

خروس جنگی-کسی که به اندک چیزی به ستیزه برمی خیزد

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

تردستی-مهارت-شعبده بازی

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف

زنانه-ویژه ی زنان

جِر-اوقات تلخی-لج
 

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

حاشیه دار-کناره دار

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

چوچول باز-دغل-بی حیا
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

حضرت عباسی-راست و درست

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

راپرتچی-گزارش دهنده

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)
آش پختن برای کسی-کسی را برای آزار کسی برانگیختن-برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

جگرکی-جگر فروش

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

چای نیک-قوری و کتری چای

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

زدن زیر آواز-بی مقدمه به خواندن پرداختن

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

ازدست‌رفته-عاشق

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

رحمت به . . .-صد رحمت به-هنگام برتری دادن چیزی به کار می رود: رحمت به آب حمام

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

حسرت به دلی-آرزومندی شدید
باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن

استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن
ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
الف کوفی(چیز کج، آلت تناسلی)

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دود-دخانیات-مواد مخدر

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

بَهمان-فلان

زینه-پله

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

تو جلد کسی رفتن-کسی را برای انجام کاری وسوسه کردن

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

بغل دست-کنار دست-پهلوی دست

چاک کردن-نگا. چاک دادن

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

زحمت دادن-اسباب زحمت شدن-کنایه از شوهر زنی بودن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

الانه(همین حالا، هم اکنون)
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

اطفال باغ(گل‌های تازه)

چاشت-صبحانه-ناشتایی

افتادگی-پریشانی-احتیاج

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

رقصیدن توی تاریکی-بی موقع یا بدون اطلاع کاری را انجام دادن

چله بُری کردن-رفت و آمد بسیار کردن

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

راحتی-دمپایی

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

 

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

زیر دُم سُست-زن منحرف

آبِ آب-آبکی-بی‌مایه-بیرنگ

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن

 

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

دست تنها-بی یار-تنها

دُوال پا-آدم سمج

تار-از محلی راندن

اخت شدن با کسی-مانوس شدن با کسی

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

 

بابا بزرگ-پدر بزرگ

حمله-بیماری غش-صرع

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

دوری-ظرف غذاخوری پهن

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

از چیزی (کسی) زده شدن(از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن)

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

 
آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

پیاله زدن-می نوشیدن

 

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

خوراک-مصرف یک دوره ی معین

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

اشک تمساح-گریه ی دروغین

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

پا به پا شدن-تردید داشتن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

تِر زدن-خراب کردن کار

 

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

حُقه-زرنگ و ناقلا

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

 

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

پشم و پیله-ریش

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

پول خرد-پول سکه ای

دلسردی-ناامیدی-یاس

 

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

پا سوز-عاشق شیفته

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
زبان در قفا-زبان پس قفا
ای والله گفتن(به برتری کسی بر خود اقرار کردن)

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
چتولی نشستن-جمع و جور نشستن

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

بارانداز-جای پیاده کردن بار

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

الف-قاچ خربزه و از این قبیل-بچه‌ی کوچک-سیخ-راست

 

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

دل قرصی-اطمینان

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

انکر منکر-بسیار زشت و بدترکیب

انگشت‌پیچ-نوعی گز رقیق

خواربار-ارزاق-خوراک

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

تخته بند شدن-زمین گیر شدن-ناتوان از حرکت اعضای بدن شدن

به حساب-مثلا-یعنی

 

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

 

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

 

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

به خاک سیاه نشاندن-بدبخت و ذلیل کردن

چشم و همچشمی-رقابت

خوردنی-غذا-قابل خوردن

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
دام پزشک-پزشک حیوانات

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت
 

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

دوندگی-سعی و کوشش

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

آی زرشک(آی زکی)

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

حشل-خطر

 

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

دراز کشیدن-خوابیدن-به پشت خوابیدن-مدتی کوتاه خوابیدن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
تندی-بلافاصله-به سرعت-مانند : تندی رفت

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

چو-شایعه

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

چرک و خون-چرک آلوده به خون

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

آلاپلنگی(مثل پوست پلنگ، گل باقالی)

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

زاهرو-دالان-سرسرا

بد قلق-بد عادت-بد ادا

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

تخته پوست-زیرانداز پوستی

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

چل ستون-شبستان مسجد

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

 
دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

پیش پیشکی-از پیش

حمام گرفتن-منظور دوش گرفتن است

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

افسارگسیخته(سرکش)

دو دو کردن-دویدن

خِل-خلط بینی

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

 

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

دو قلو-دو بچه ی همزاد

دانه ی درشت برچیدن-به دستمزد کم قانع نبودن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

دست فروشی-شغل دست فروش

چایمان-سرما خوردگی

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

چای کاری-کشت و زرع چای

تپق-گرفتگی زبان
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

حضرت عباسی-راست و درست

 
پادرمیانی کردن-میانجی گری کردن
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن
جور-هم طراز-اخت-هم زبان

پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن

حلق آویز-به دار کشیده

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

اِحلیل خوردن(فریب خوردن)

پاردم ساییده-کهنه کار-ناقلا

ژوری-هیئت داوران

زن بردن-همسر گرفتن مرد

پر و بال-امکان-فرصت

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

جبهه-میدان جنگ
بابت-مورد-زمینه-موضوع
بازداشتگاه-زندان موقت
آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای

 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

زیر لبی-زیر زبانی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

فال بد زدن

اِحلیل خوردن-فریب خوردن

چش-چشم

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

چشم کسی آب خوردن-امیدوار بودن-احتمال دادن

دیم کاری-کشاورزی دیم

دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن

تِر زدن-خراب کردن کار

اشک کوه(یاقوت، لعل)

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

دکمه را انداختن-دکمه ی لباس را بستن

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دندان شکن-قاطع-محکم

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه
به یک پول سیاه نیارزیدن- به لعنت خدا نیارزیدن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

جز زدن-ناله و زاری کردن

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

تو دوزی-دوختن از درون

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

چارچار زدن-بی حیایی کردن

حلق آویز-به دار کشیده

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

درینگ-صدای خوردن مضراب یا ناخن با ساز

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

خاکه-خرده ی هر چیزی

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

چاله خر کُشی-یکی از گودهای تهران که پناهگاه مردم فقیر و بی نوا بود

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

جیر و ویر-داد و بی داد-سر و صدا-نوعی خوراک که از اسفناج پخته و تخم مرغ می پزند

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

حرف-سخن-گفتار-کلام

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

 

پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

حضوری-رو در رو

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

ته ریش-ریش اندک

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

خیسیده-چیزی که آب در آن نفوذ کرده است

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

خروس خوان-هنگام سحر

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

 

چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه

دندان تیز کردن-طمع کردن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

پادگان-سربازخانه

دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

بی قواره-بد شکل

بازیگوشی کردن-بازی دوست بودن-سبکی کردن-شوخ بودن
خل بازی-حرکات غیر منطقی و غیر عاقلانه

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

زیر کردن-کسی را زیر وسیله ی نقلیه گذاشتن که موجب آسیب یا مرگ او شود

دل گُنده-سهل انگار

حاضر و آماده-آماده

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

پوشک-کهنه ی بچه

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

خرده حساب با کسی داشتن-با کسی دشمنی قبلی داشتن

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

 

زود فهم-کسی که زود چیزی را درک می کند

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

چیز فهم-عاقل و فهمیده

 

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

آبِ کبود-آسمان

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

خدا برکت بده-نگا. خدا برکت

افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

چشه ؟-او را چه شده ؟

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
حبه کردن-دانه دانه کردن

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

چقال-مهمل بقال

زور-اجبار-الزام

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

به پول رساندن-فروختن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

دله-ظرف حلبی

بده اون دستت-آی زکی !

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

 
زمین گذاشتن سر-مردن

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

الفرار(گریز، بگریز !)

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

هرمار-ز درد بی درمان-کوفت
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

دام پزشک-پزشک حیوانات

خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

فرسوده و خراب شدن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

پادرختی-میوه های خراب شده که خود از درخت می افتند

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

 

ژلاتین-ماده ای لزج و چسبنده که آن را از گلیسیرین و قند و آب و آمونیاک می سازند

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

 
چله-چاق-چرب و چیلی

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

پیاده بودن در کاری-در کاری ناشی و بی تجربه بودن

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 
زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

دسته پل-الک دولک

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

دست علی به همراه-علی یارت باد

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد
پهن شدن آفتاب-روز شدن
این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

ترک بیلمز-آدم نادان

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله
 

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

دست کم-حداقل

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

بَرج-خرج های خارج از خانه

دلسرد کردن-ناامید کردن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

دَنگال-جادار-بسیار فراخ

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب

دوا درمان-مداوا-معالجه

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

الانه(همین حالا، هم اکنون)

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن
درآمد-عایدی
دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

تپق زدن-بیرون شدن بی اراده ی کلمه از زبان-چیزی جز مقصود گفتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

بی هوا-ناگهان-غفلتا-نا غافل-یک مرتبه

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی

حساب راسته حسینی-رو راست-بی شیله پیله

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار