اردیبهشت 8, 1403

منتخبی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 189

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

خرده خرجی-خرج های اندک

پا سوز-عاشق شیفته

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن(تمایل شدید داشتن، به طمع افتادن)

آل آروادی-زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

تراشیده شدن-لاغر شدن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

دَم نقد-آماده-حاضر
با اشتها-متمایل به غذا

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

پروار-فربه-چاق

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

ترید- تلیت

از دست کسی در رفتن(کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن)

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

انداختنی(جنس نامرغوب)

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

خبر گرفتن-پرسیدن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

از کسی کشیدن-از کسی رنج کشیدن

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

 

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

رو شویی-ظرف یا دستگاهی که برای شستن دست و صورت نصب می کنند

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

 

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

بد گل-زشت-بد ترکیب

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

ریختگی-ریزش

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

چینه-دیوار گلی

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

دامنگیر کسی بودن-کسی را گرفتار کردن

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

ارواح شکمت-ارواح بابات

باردار-آبستن-حامله

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

زَوال-مست مست-لول

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

انداختنی(جنس نامرغوب)

ریش تپه-پر ریش-دارای ریش انبوه

خیط کردن-نگا. خیت کردن

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

چراغان کردن-جشن گرفتن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

خیط کاشتن-خطا کردن

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 

پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن

در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

خنگ خدا-نادان و کودن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

 

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

 

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

 

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

این سفر(این بار)

دو لبه-دارای لب کلفت

تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

بی پایه-دروغ-پوچ

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

حق التدریس-مزد آموزگار

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

 

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

راحتی-دمپایی

 

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

چشم و چراغ-شخص مورد علاقه-محبوب

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

دست و پا کردن-فراهم آوردن

 

ته ریش-ریش اندک

خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

خوب-کافی-بسیار

خوش جنس-خوش باطن-سلیم النفس

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

تو پوزی-تو دهنی

چشم انداز-منظره

راستکی-واقعی

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

 

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

ذِله شدن-ذله آمدن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

روده دراز-پر حرف-وراج

زهر چشم-نگاه خشم آلود

تیپا خوردن-رانده شدن

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

اُق زدن(بالا آوردن)

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

دم کار گرفتن-به کار واداشتن

چلچل-خال خالی-ابلق

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

خوش آب و هوا-معتدل-کنایه از جایی که در آن وسایل خوشی فراهم باشد

زیر سر داشتن-آماده شدن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

انداختنی(جنس نامرغوب)

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

چاشته بندی-ته بندی

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
درز را آب دادن-از راه به در شدن

خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
خیر مقدم-خوش آمد

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

بالینی-کلینیکی

 

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

حاشیه دار-کناره دار

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

ارباب حجت-اهل منطق

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

بردن از رو- از رو بردن

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

آن سفر-آن بار-آن دفعه

 

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

چی-چه-چیز

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

تک و دو-دوندگی-درماندگی

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

دور چیزی را خط کشیدن-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

رایانه-کامپیوتر

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

 
 

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

دان دان-متفرق و پراکنده

دست مزد-اجرت-مزد کار

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

خایه دار-با جرات-شجاع

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

خانم آوردن-پا اندازی کردن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

رشته فرنگی-ماکارونی

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

پوزخند-تبسمی از روی تحقیر و استهزاء

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

چنگول زدن-پنجه زدن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

پشم ریختن-از میان رفتن توانایی و مقام

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

چس خور-آدم خسیس-بخیل

پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن

آدم(نوکر، امردی که بچه‌بازان نزد خود نگاه می‌دارند و مخارجش را می‌پردازند)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

 
پُخت-هر نوبت از پختن
خوره-جذام-آکله

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

پوست کندن-سخت تنبیه کردن

دوبلور-دوبله کننده

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

چروک انداختن-چین انداختن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

دَم نقد-آماده-حاضر
آب آتش مزاج(می سرخ)

درخت اگر-امید پوچ و واهی

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

بَر و رو-قد و قامت-چهره

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

پیه آوردن-چاق شدن

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

اجابت کردن معده(قضای حاجت)

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

خرخاری-همدیگر را خاراندن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 

حق و حساب دان-لوطی منش-پای بند به آداب و رسوم اجتماعی

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

ریغ-مواد درون امعا و احشا
از جنب و جوش افتادن(آرام گرفتن، شور و هیجان خود را از دست دادن)

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

خُرخُر-آواز نفس شخص خوابیده

تنبان درآر-بی حیا-دریده

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

رو شور-سفیداب

حلبی-کنایه ازجنس آهنی کم مقاومت

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

دیر کردن-تاخیر کردن

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

حق-باج سبیل-رشوه

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

پشتک-پرش از پشت

به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

تلخه-تریاک-سوخته

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

 

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

چک و چانه-کنایه از دهان

حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن

ار زبان کسی-از قول کسی

چله ی زمستان-سرمای سخت

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن
خیابان گز کردن-ول گشتن
دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن
ریق افتادن-ریغ افتادن

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

چلچل-خال خالی-ابلق

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

دست و بال-دور و بر-اطراف

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

پر و پاچه-پا-پاچه

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

بَزک-آرایش-چسان فسان

استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

جِغله-آدم کوچک و ریزاندام ولی زرنگ و ناقلا

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

الفرار-گریز-بگریز !

اهل بیت-اهل خانه-خانواده

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

بله قربان گو-چاپلوس-متملق

حق گرفتن-نگا. حق بردن

دست کسی را خواندن-یه اندیشه و نقاط ضعف کسی پی بردن

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

چشم شور-آن که چشم زخم زند

 
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

بای دادن-رشوه دادن-باج دادن

بیرون رفتن-به توالت رفتن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر
تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن
خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

چیل-آدم بد بیار

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

خُردینه-بچه ی خردسال

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

زیر و بالای کسی را جنباندن-زیر و بالا گفتن

خیره-بی شرم-پر رو

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

بلا به سر کسی آوردن-کسی را به زحمت و دردسر انداختن-به کسی آسیب رساندن

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)

دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که

پله خوردن-دارای پله بودن

تک خال-به ترین در میان هم ردیف های خود

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

اسب چوبین-تابوت

بی جا-نامناسب-بی مورد

بَرج-خرج های خارج از خانه

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

چارچار زدن-بی حیایی کردن

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

بَزک-آرایش-چسان فسان

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دلپخت-پختن مغر چیزی

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

بازتاب-واکنش-برگشت نور-صدا یا حرارت

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

دک و دهن-دک و پوز

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

دبه کردن-دبه در آوردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

خیک محمد-آدم چاق و فربه

دلجور-همدل

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

دایی-برادر مادر-لقبی برای ابراز صمیمیت

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

جگرکی-جگر فروش

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

 

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

بازار کوفه- بازار شام

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

 
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

در کردن-بیرون کردن-کم کردن-الک کردن

دست خالی بودن-تهی دست بودن-بی چیز بودن
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
راحت کردن-کشتن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

جون جونی-نگا. جان جانی
انگشت به دندان گزیدن(متحیر شدن، حسرت خوردن)
در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

حلال به زنده ای-در پاسخ به حلالم کن می گویند-یعنی حلال می کنم و امیدوارم زنده باشی

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

بوق سگ-بسیار دیر وقت

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

آب آتش مزاج(می سرخ)

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

جسته دوزی-نوعی دوختن

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن

آکله فرنگی(سیفلیس)

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
 

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

اُق زدن(بالا آوردن)

چلو-برنج آب کشیده

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

 

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

چاره-درمان

چله ی تابستان-گرمای سخت

زحمت کش-کارگر-پیشه ور

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

 
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

حمله-بیماری غش-صرع

رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خوش نشین-کسی که هر جا خواست اقامت می کند-ساکنان غیر زارع ده

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

حرف گوش کن-حرف شنو

پِت پِت-بالا و پایین رفتن شعله ی چراغ

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

از دهان گنده‌تر حرف زدن(گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست)

خوش خوراک-نگا. خوش خور

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
 

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

چهره کردن-نگا. چهره شدن

زیاده روی-افراط-اسراف

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن

خاکروبه-زباله-آشغال

بست نشستن-پناه بردن به بست برای در امان ماندن از تعرض

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن

آبشان از یک جوی نرفتن-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن

 

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

پهن شدن آفتاب-روز شدن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

بر پا شدن-ایجاد شدن
چو-شایعه
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
 

ارواح شکمت-ارواح بابات

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

 

حق شناسی-سپاس گزاری

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

 
دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

پیشاب-ادرار

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

بلغمی مزاج-آدم خونسرد و اخمو

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

رج کردن-رج بستن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

پشمالو-دارای موهای بسیار

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

خرج-هزینه-پول مصرف روزانه ی خانواده

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

چارخانه-شطرنجی

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

بیسار-فلان

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

دل گُنده-سهل انگار

دود گرفتن-پُک زدن