اردیبهشت 9, 1403

لیست کامل فرهنگ لغت کوچه بازاری قسمت چهارم

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

خرکار-پرکار

توالت کردن-آرایش کردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

دلبخواهی-دلبخواه

چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو

چار نعل-به سرعت-به تاخت

استخوان‌دار-محکم-بااراده

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

 

چِخه-نگا. چِخ

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

جاده کشیدن-راه درست کردن

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)
چار چشم-کسی مه عینک می زند

استخوان‌دار-محکم-بااراده

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

از این حرف‌ها-مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خط افتادن-خراش افتادن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

دَم نقد-آماده-حاضر

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده

از شیر مادر حلال‌تر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

رم کردن-رمیدن-گریختن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زبون-حقیر-توسری خور

با هم کنار آمدن-با هم ساختن

دستِ راست-سمت راست

ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا

 

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

برچسب زدن-تهمت زدن

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

چغندر پخته-لبو

پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

تحصیل کرده-درس خوانده

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

 

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

ابوقراضه-ابوطیاره

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

چهل منار-تخت جمشید

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

چشم واسوخته-چشم برتافته

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

خسارت دیدن-زیان دیدن

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

پیش بها-بیعانه

چار نعل-به سرعت-به تاخت

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

اشک تمساح(گریه ی دروغین)

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن)

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

پیش بها-بیعانه

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

 

جیک-صدا-آواز

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

 
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

جیش-ادرار در زبان کودکان

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

دست و رو نشسته-ناکس-ناچیز

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

دمپایی-کفش راحتی خانه

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

بر و برگرد نداشتن-مسلم-قطعی-بی چون و چرا

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

ازدست‌رفته(عاشق)

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

 

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

 

بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق

خوابگوشی-سیلی-کشیده

آدم شش‌درچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

درد گرفتن دل از اسهال

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

چَک-سیلی-کشید

 

روده کوچکه ی کسی روده بزرگش را خوردن-کنایه از شدت گرسنگی

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

تلخه-تریاک-سوخته

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پاکاری-شغل پاکار

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

 

چرکو-آدم کثیف

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند

 

بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد

 

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

 

آبدست(ماهر، استاد)

پشته کردن-روی هم انباشتن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-به‌کلی تغییر کردن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

حال و احوال-وضعیت-کیفیت
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

 
استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

اسباب‌چینی-دسیسه‌چینی-توطئه‌چینی

آب آتش مزاج(می سرخ)

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

بخیر و خوبی-صحیح و سالم-بسلامتی

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

دخترکی-دوشیزگی-بکارت

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

آب و رنگ-طراوت و شادابی

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

انگشت‌نگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

چاشت بندی-صبحانه-غذای اندک

حرص خوردن-عصبانی شدن

پُرتابل-قابل حمل

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

 

تُف کار-بچه باز

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

خلا-مستراح

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

تنگ بودن وقت-دیر شدن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

حساب کهنه-نگا. حساب سوخته

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن

ارواح شکمت(ارواح بابات)

حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن

زالو-آدم سمج

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

پاشیر-گودال پای شیر آب

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن

بپا-مواظب باش-متوجه باش

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

پُر کار-فعال-با پشتکار

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

بد اخم-عبوس و ترشرو

پیش کسوتی-قدمت و برتری

زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

چَک-سیلی-کشید

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

جمع و جور-منظم و مرتب

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

بند آوردن-متوقف کردن

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

 

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

اردک‌پرانی(از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن)

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تنگ هم-چسبیده به هم

خاطر جمع-مطمئن

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

 

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

حلق آویز-به دار کشیده

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

پارو-زن پیر

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

بخت-شانس-اقبال-شوهر

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی
ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن

حساب پس گرفتن-به روشن کردن حساب واداشتن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

زوزه کشیدن-آواز برآوردن
احتیاطی-نجس-ناپاک

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

 
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

بی سیرت-بی آبرو

چرک کردن-عفونت کردن زخم

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

تخته پوست-زیرانداز پوستی
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

این مقاله را هم بخوانید :   مقایسه صرافی های ارز دیجیتال که ایران را تحریم کرده اند

دو به دو-دو تا دو تا

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

پول چای دادن-انعام دادن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

تُف کار-بچه باز
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

تمام کردن-مردن

چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود

 

انسان بودن-شریف و درست بودن

تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

آب رفتن-بی‌اعتبار شدن-کوچک شدن

پول مول-پول

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

چوب سیگار-نی سیگار

پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش

چوب سیگار-نی سیگار

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

 

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

ته بر کردن-از ته بریدن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

توالت کردن-آرایش کردن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
دود گرفتن-پُک زدن

از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن

ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه

پُخت-هر نوبت از پختن

خندق بلا-شکم

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

 
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

خفه خون-خفقان

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

ریزه میزه-ریزه پیزه

پر و پخش-پراکنده

بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه

پادگان-سربازخانه

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است

حَب-قرص

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

بامب-توسری

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

بغل پر کن-دختر یا زن چاق

زنانه-ویژه ی زنان

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

خودخوری-حالت خودخور

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

 

چروکیدن-چین دار شدن

 

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

چغلی کردن-شکایت کردن

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

ازراه‌نرسیده(در همان لحظه‌ی رسیدن، به مجرد ورود)

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

 
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

بد گل-زشت-بد ترکیب

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

آتش بی‌باد-ظلم-می

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

با کله-دانا-چیز فهم-خردمند

تک پران-زن نانجیب

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)
 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

باجه-جای بلیت فروشی

ادا اصول-ادا اطوار

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

حدمتکار-مستخدم

داد و هوار-داد و فریاد

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

تپق-گرفتگی زبان
 

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن

دو به دست کسی دادن-به کسی فرصت انجام کاری دادن-به کسی بهانه دادن

ریق افتادن-ریغ افتادن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن

زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن

 

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

 

چهره کردن-نگا. چهره شدن

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

 
خروس خوان-هنگام سحر

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

چار چشم-کسی مه عینک می زند

خر و پف-نگا. خرناس

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)

 

آمده-شوخی و لطیفه

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

جوغ-جوی آب

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

 
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

از سر نو(دوباره)

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

پیش رس-زود رس

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

آه در بساط نداشتن(سخت بی‌چیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

تو هفت آسمان یک ستاره نداشتن-در نهایت فقر و تنگدستی بودن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

دور تسبیح-بسیار و بی شمار

چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

آدم-نوکر

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

 

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

پینه زده-وصله کرده

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن

چو انداختن-شایعه پراکندن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

چوب زدن-با چوب تنبیه کردن

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

پا برهنه-بدون کفش

دوره-مهمانی-زمانه

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

 

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

حرف-سخن-گفتار-کلام

جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت

تک و تو-توان و قدرت-شتاب

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

خوشگلک-با خوشگلی اندک

چله نشینی-خانه نشینی

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

 

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

آشی شدن(سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان)

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

 

توله سگ-در حالت تحقیر: بچه

پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق

این تو بمیری از آن تو بمیری‌ها نیست-از این گرفتاری به‌سادگی دفعات پیش رها نمی‌توان شد

خبر-گزارش رویداد

پُخت-هر نوبت از پختن

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن

بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن

از بیخ(یکسره، به‌کلی، کاملن)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن