دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی
خرکار-پرکار
توالت کردن-آرایش کردن
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
دلبخواهی-دلبخواه
چاقوکشی-عربده کشی و حمله با چاقو
چار نعل-به سرعت-به تاخت
استخواندار-محکم-بااراده
جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن
چِخه-نگا. چِخ
آمد(فرخندگی، خوشقدمی)
بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
چار چشم-کسی مه عینک می زند
استخواندار-محکم-بااراده
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
خط افتادن-خراش افتادن
دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
دَم نقد-آماده-حاضر
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
از شیر مادر حلالتر(چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست)
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
رم کردن-رمیدن-گریختن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
بساط-جایی در کنار خیابان که دستفروشان کالاهای خود را عرضه می کنند
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
زبون-حقیر-توسری خور
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
دستِ راست-سمت راست
ریقش درآمدن-بیرون زدن مواد درون امعا و احشا
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
برچسب زدن-تهمت زدن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
چغندر پخته-لبو
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
تحصیل کرده-درس خوانده
ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
ابوقراضه-ابوطیاره
ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن
رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن
پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است
چشم واسوخته-چشم برتافته
رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
خسارت دیدن-زیان دیدن
بند تنبانی-سست و رکیک-مزخرف و بی ارزش
به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان
پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن
زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن
دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
اشک تمساح(گریه ی دروغین)
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم
استکانی زدن-میخوارگی اندکی کردن
خوش خوراک-نگا. خوش خور
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
پیش بها-بیعانه
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
جیک-صدا-آواز
از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن
برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن
آخش درآمدن(از درد نالیدن)
جیش-ادرار در زبان کودکان
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن
حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی
پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند
جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
بینی و بین الله-میان من و خدا-انصافا-الحق
خوابگوشی-سیلی-کشیده
آدم ششدرچهار-شخص کوچک اندام و ریزنقش
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه
درد گرفتن دل از اسهال
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
چَک-سیلی-کشید
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
تلخه-تریاک-سوخته
تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند
پاکاری-شغل پاکار
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن
پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند
آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)
خر پشته-پشته ی بزرگ سقف شکم داری که روی ایوان و راه پله می سازند
بی غم-بی خیال-لاقید-بی درد
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
آبدست(ماهر، استاد)
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
از این رو به آن رو شدن-یکسره دگرگون شدن-بهکلی تغییر کردن
ابتدا به ساکن-ناگهانی-بیمقدمه
حال و احوال-وضعیت-کیفیت
پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور
حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن
خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس
استخوانفروش(ستایشگر آبا و اجداد)
از خر افتادن(نابود شدن، مردن)
بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن
اسبابچینی-دسیسهچینی-توطئهچینی
آب آتش مزاج(می سرخ)
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا
روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن
آب و رنگ-طراوت و شادابی
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
پیچ و خم خوردن-پیچ و تاب خوردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک
رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
حرص خوردن-عصبانی شدن
پُرتابل-قابل حمل
دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن
تُف کار-بچه باز
بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
تنگ بودن وقت-دیر شدن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
اَجق وَجق-چیزی با رنگهای تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن
حساب کهنه-نگا. حساب سوخته
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش
به روی خود نیاوردن-اهمیت ندادن-به سکوت برگزار کردن-خود را به آن راه زدن
ارواح شکمت(ارواح بابات)
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
زالو-آدم سمج
اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه
تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
آب لمبو(چلاندهشده، فشرده)
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن
خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده
تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست
داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
رنجیده شدن-آزرده خاطر شدن-آزرده دل شدن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم
پُر کار-فعال-با پشتکار
تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
بد اخم-عبوس و ترشرو
پیش کسوتی-قدمت و برتری
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
چَک-سیلی-کشید
چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
پیاده-کنایه از آدم کم مایه و بی تجربه
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
جمع و جور-منظم و مرتب
از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بیاعتبار شدن)
بند آوردن-متوقف کردن
بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران
آیینهی اسکندری-آفتاب
دو به دست کسی افتادن-به دست آوردن فرصت برای اعمال نظر-قدرت نمایی یا انتقام جویی
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن
پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
اردکپرانی(از عهدهی جنگ با کسی برنیامدن)
دخیل-پناه برده-توسل جسته به
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
تنگ هم-چسبیده به هم
خاطر جمع-مطمئن
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار
به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن
آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن
حلق آویز-به دار کشیده
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)
چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
پارو-زن پیر
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن
در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)
بخت-شانس-اقبال-شوهر
بدون معطلی-بی درنگ-فورا
پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
خیک کسی پر بودن-سیر بودن
تناسب داشتن (چیزی) به کسی
ازقحطیدرآمده(گرسنهچشم، آدم ندیدبدید)
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
خوشوقت شدن-شاد شدن-راضی شدن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)
آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق
زوزه کشیدن-آواز برآوردن
احتیاطی-نجس-ناپاک
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
بی سیرت-بی آبرو
چرک کردن-عفونت کردن زخم
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
تخته پوست-زیرانداز پوستی
حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
دوغ و دوشاب یکی بودن-فرقی میان خوب و بد نبودن
چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن
دو به دو-دو تا دو تا
ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بیانصاف)
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن
خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد
پول چای دادن-انعام دادن
آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن
جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند
تُف کار-بچه باز
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
تمام کردن-مردن
چرکمرد شدن-آن قدر چرک که با شستن هم چرک نرود
انسان بودن-شریف و درست بودن
تق و پوق-سر و صدا-بگیر و ببند
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
آب رفتن-بیاعتبار شدن-کوچک شدن
پول مول-پول
تو بوق زدن-رازی را فاش کردن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
دعوا-مشاجره-نزاع-بازخواست و سرزنش
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
اسکلتبندی(طرحریزی، زیرسازی)
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
چوب سیگار-نی سیگار
پشتک چار کش-نوعی بازی که کسی خم شده و کسی از پشت بر کمر او می جهد-جفتک چارکش
چوب سیگار-نی سیگار
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
ته بر کردن-از ته بریدن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
توالت کردن-آرایش کردن
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن
حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
دود گرفتن-پُک زدن
از صرافت چیزی افتادن-از انجام کاری منصرف شدن
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
پُخت-هر نوبت از پختن
خندق بلا-شکم
تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
آل(موجودات افسانهای مانند جن و غول)
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
ابرو کج کردن(خشم گرفتن)
از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانیسفید، نزد همه معروف)
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر
چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب
خفه خون-خفقان
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
ریزه میزه-ریزه پیزه
بد جنس-بد ذات-بد نهاد-فرومایه
پادگان-سربازخانه
روکاری-کار روی بنا یا چیزی
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند
چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
حَب-قرص
بامب-توسری
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن
بغل پر کن-دختر یا زن چاق
زنانه-ویژه ی زنان
پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
خودخوری-حالت خودخور
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
دُم توی پا گرفتن-شکست خورده رفتن-نامید و ساکت شدن
بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چروکیدن-چین دار شدن
آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
چغلی کردن-شکایت کردن
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن
پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
دلِی دلِی-حاشا-انکار
پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد
بد گل-زشت-بد ترکیب
آتش بیباد-ظلم-می
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
با کله-دانا-چیز فهم-خردمند
تک پران-زن نانجیب
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن
زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن
جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله
دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن
چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن
چس خور-آدم خسیس-بخیل
پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ
دَرَ ک-در کوچک-برای نشان دادن بی اعتنایی نسبت به رویدادی بد به کار می رود
بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.
ابنهای(کسی که با شوخیهای زشت و حرکات جلف وسیلهی آزار خود را فراهم میآورد)
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن
ادا اصول-ادا اطوار
از روی شکمسیری-از سر بیمسئولیتی-بدون تعمق
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
ابرو فراخی(خوشدلی، گشادهرویی)
ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
چوب دو سر نجس-نگا. چوب دو سر طلا
جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن
آتش به گور کسی باریدن(پس از مرگ دچار عذاب شدن)
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
حدمتکار-مستخدم
داد و هوار-داد و فریاد
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
تپق-گرفتگی زبان
بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن
جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن
زیر دل کسی زدن-فدر ندانستن-بی اعتنا بودن
ریق افتادن-ریغ افتادن
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
آب در هاون کوفتن(کار بیهوده کردن)
به تور کسی خوردن-سر راه کسی ظاهر شدن-گیر کسی آمدن
زیر کاسه نیم کاسه داشتن-مکر و حیله ای در کار داشتن
آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن
چهره کردن-نگا. چهره شدن
به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن
خروس خوان-هنگام سحر
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال
چار چشم-کسی مه عینک می زند
خر و پف-نگا. خرناس
ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن
چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
اوراق شدن(از هم پاشیدن، از کار افتادن)
آمده-شوخی و لطیفه
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
جوغ-جوی آب
دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)
دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند
حقه باز-شعبده باز-تر دست-مکار
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده
چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند
حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون
تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند
از سر نو(دوباره)
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
دَم دادن-دل دادن-جرات دادن-گستاخ کردن
زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد
خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
پیش رس-زود رس
پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند
پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه
آروغ بیجا زدن(نابهجا سخنگفتن، نسنجیده کاری کردن)
در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن
چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت
دربند-کوچه ی بن بست-مانع در محل ورود
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است
بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد
چهار شاخ-آلتی چهار شاخه و دسته دار که با آن خرمن را باد می دهند تا کاه از دانه جدا شود
چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک
آدم-نوکر
راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
آرتیستبازی-انجام کارهای غیرعادی
آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن
تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود
پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن
آدم چوبی-بیعرضه و دستوپاچلفتی
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
پینه زده-وصله کرده
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
بر و بیا داشتن-رفت و آمد بسیار داشتن-دم و دستگاه داشتن
چو انداختن-شایعه پراکندن
ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بیاعتنایی کردن)
انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکتهگیری کردن، اعتراض کردن)
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر
چوب زدن-با چوب تنبیه کردن
خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
اصل کاری(مهمترین چیز یا شخص)
خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری
پا برهنه-بدون کفش
دوره-مهمانی-زمانه
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربهای را که به کسی وارد شده است نشان میدهد)
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن
تاق و توق-آواز بر هم خوردن دو چیز
بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد
حرف-سخن-گفتار-کلام
تک و تو-توان و قدرت-شتاب
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری
چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن
خوشگلک-با خوشگلی اندک
چله نشینی-خانه نشینی
دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن
زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند
راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی
زود باش !-شتاب کن! عجله کن!
آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد)
پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن
آشی شدن(سوراخسوراخشدن بدن از ترکشهای فراوان)
خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان
دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن
درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن
توله سگ-در حالت تحقیر: بچه
پیر ِ کفتار-زن سالخورده ی بد اخلاق
خبر-گزارش رویداد
پُخت-هر نوبت از پختن
خوب شدن-شفا یافتن-تندرست گشتن
بد سیرت کردن-به دختری تجاوز کردن-بی عصمت کردن
از بیخ(یکسره، بهکلی، کاملن)