اردیبهشت 9, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه قسمت 346

از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

 

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

خروس قندی-آب نباتی به شکل خروس

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

چس خوری-خست-بخل

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

خبرنگاری-کار خبرنگار

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

بارانداز-جای پیاده کردن بار

 

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

از دست دادن(گم کردن)

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

 
به پول رساندن-فروختن

رمباندن-خراب کردن

بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

پلکیدن-در جایی رفت و آمد کردن-آهسته و آرام رفتن-ول گشتن

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

جوشی شدن-عصبانی شدن

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

به چشم-اطاعت می شود

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
بد شیر-متقلب-بد جنس

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

 
پیل پیلی رفتن- پیلی پیلی خوردن

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

زناشویی-ازدواج-همسر اختیار کردن

جسته گریخته-گاه گاه-اتفاقی

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

اجل معلق-مرگ ناگهانی

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

ز ِق زدن-نق نق کردن بچه که مقدمه ی فریادهای و گریه های بعدی است

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

چراغ پریموس-چراغ تلمبه ای-نوعی اجاق نفتی

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

جاهل پسند-چیزی که جوان
بابت-مورد-زمینه-موضوع

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن

پس پناه-جای خلوت در خانه یا کوچه-پستو

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

اطفال باغ-گل‌های تازه

تک پران-زن نانجیب

راست رو-رو به رو-مقابل

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

تل و بل-جا به جا کردن-بالا و پایین کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

چله ی تابستان-گرمای سخت

خوابگوشی-سیلی-کشیده

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

چل مرد-مرد کوتاه قد

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

دریافتی-حقوق

دُم در آوردن-گستاخ شدن-پر رو شدن-جرات یافتن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

ار زبان کسی-از قول کسی
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

 
حسن سینه-چاک کسی که به سر و وضع خود توجه نمی کند
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

خوش مسلک-خوش روش-نیکو طریقت

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

الفرار(گریز، بگریز !)

 

جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

اختر شمردن(شب‌بیداری)

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

 

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی
بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

پِشک-نرمی و پرده های بینی

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

از خواب پریدن(بیدارشدن ناگهانی از خواب)

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

آمیزقلمدون(میرزا‌بنویس، کاتب)

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

دک کردن-از سر وا کردن

خر و پف-نگا. خرناس
خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

کسی را اذیت و آزار کردن

آب و خاک-میهن-دیار

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

تک پران-زن نانجیب

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

دبه-ظرف-کوزه

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

آخش درآمدن-از درد نالیدن

حظ کردن-لذت بردن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

پیمانی-استخدام غیر رسمی

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

تمام و کمال-کامل-به تمامی

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
ریختن روی دایره-روی داریه ریختن
 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چو انداختن-شایعه پراکندن

باش !-نگاه کن-ببین

 

دو راهی-آن جا که راه دو شاخه می شود

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

دخیل-پناه برده-توسل جسته به

پاشنه ترکیده-بی سر و پا-آدم پست

اُرُسی(کفش)

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

بد اخم-عبوس و ترشرو

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چای کاری-کشت و زرع چای

 

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

 
تته پته-لکنت زبان

دست آموز کردن-تربیت کردن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

دبنگ-احمق-کودن

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

 

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

زبانی-شفاهی

حلال زاده-پاک و نجیب

در چاه افتادن-فریب خوردن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

دُنگی-دانگی

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

بره کُشان-فرصت خوش گذرانی-هنگام استفاده های مالی

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

چله ی زمستان-سرمای سخت

جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن

دست مزد-اجرت-مزد کار

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)
خیس خوردن-آب به خود گرفتن-با مایعی مخلوط شدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

چرک-کثیف

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

پهن شدن آفتاب-روز شدن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

 
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)
حساب کردن-پرداختن خرج
دقه-دقیقه

پلاس-اثاث مختصر منزل

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

دو به هم زن-دو به هم انداز

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

خروار-کنایه از مقدار زیاد

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

تپه ماهور-زمین ناهموار

خارج از حد-بیش از اندازه

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

 

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

دستِ چپ-سمت چپ

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

اَنف کسی معیوب بودن(ابله بودن، خل بودن)

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

زنیکه-زنکه

چار طاق-به طور کامل
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
پا شدن-از جا برخاستن

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

حمله گرفتن-غش کردن

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

تپل مپل-چاق و چله

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

دسته پل-الک دولک

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

آقایی فرمودن-لطف کردن-محبت کردن

دال-خمیده-کج
دیر کرد-تاخیر-تعویق

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

آب دندان خوردن-حسرت خوردن

دانه کردن-دانه های میوه ای را جدا کردن-پراکنده کردن

آب آتش مزاج(می سرخ)

خرخاری-همدیگر را خاراندن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

آب نخوردن چشم-امید نداشتن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

پاگیر کسی شدن-ناخواسته رنجی به کسی رسیدن

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

دار و دسته-پیروان و اطرافیان

آفتاب کردن(برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن)

افتاده(فروتن، متواضع)

دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

 

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

از سر نو-دوباره

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

بامبول زدن-حقه سوار کردن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

خرخاری-همدیگر را خاراندن
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

خارشک-مردم آزار-سادیست

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

خم شدن-دولا شدن

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
پرواربندی-پرورش گاو گوسفند برای سر بریدن

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

دیر کردن-تاخیر کردن

رنجیده کردن-آزرده ساختن-رنجانیدن

زیر جامه-زیر شلواری

به چپ چپ-فرمان نظامی برای گردش به چپ

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

آفتاب کسی به زردی رسیدن(به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی)

افسارگسیخته-سرکش

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
پیش کنار-بیضه-خایه

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

رو دست بالا آمدن-رقابت کردن-پیشی گرفتن

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

آجر شدن نان(از بین رفتن درآمد)

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

خرده کاری-کار جزیی

دست فرمان-مهارت در رانندگی

رشوه گیر-رشوه خوار

الانه-همین حالا-هم اکنون
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

حال آوردن-به هوش آوردن-از ناراحتی بیرون آوردن-کتک زدن

از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

پُرتابل-قابل حمل

بازار مکاره-بازار موقت

 

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

پول چایی-انعام-بخشش

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل
به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

باب-مرسوم-معمول

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

داش-لوطی-مشدی

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
 

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

دستِ چپ-سمت چپ

پا سوخت-پا بد-بد شانس

چو افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

آی زکی-در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

پاشیر-گودال پای شیر آب

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی
از زورِ-از شدت-از بسیاری

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

بی اشتها-بی میل به غذا

چپری آمدن-زود آمدن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 
چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

دمرو-کسی که دمر خوابیده

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
خودی-آشنا

تابوت خشکه-بسیار لاغر و ناتوان

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

راپرت-گزارش-خبر

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن

 

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

روغنی-آلوده به روغن
 

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

داماد سرخانه-دامادی که در خانه ی پدر زن زندگی می کند

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

بیرون رفتن-به توالت رفتن

 

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

اما-اشکال‌تراشی-ایجاد شبهه

بیا بیا- برو برو

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

توان انجام کاری را داشتن

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

داد و هوار-داد و فریاد

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

از زور پسی-از روی ناچاری-اجبارن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

آشیخ روباه-آب‌زیرکاه-مکار

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

اسم درگوشی-نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

بخور بخور-خوردن فراوان از مال دیگران

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

دال به دال-پشت سر هم

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پیش کنار-بیضه-خایه

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

اهل نشست(تارک دنیا، گوشه‌نشین)

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

 

انگشت کردن-انگشت رساندن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

چُس افاده-افاده ی بی جا

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

دست چین-گزیده-منتخب
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
آلکلی-معتاد به الکل

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

جایی که عرب نی انداخت-جایی پرت که در آن جا خبری از کسی نمی آید

بَزک-آرایش-چسان فسان

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

خِر-حنجره-گلو

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

 

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

آتشی(تندخو، زودخشم)

زیر خاکی-آن چه که از زیر حاک بیرون آید

 

چارخانه-شطرنجی

رنگ نداشتن حنای کسی-اعتباری نداشتن حرف یا عمل کسی

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

پوشک-کهنه ی بچه

چماق دار-زور گو-کسی که با زور مقصود خود را به دیگری تحمیل کند

دایی قزی-دختر دایی

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

چهار چوب-محدوده-قاب

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

 

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

چیز خور-مسموم شده

 
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق

جاکش-پا انداز-دلال محبت

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

حق-باج سبیل-رشوه

خنک کردن-سرد کردن

با کرم الکاتبین بودن حساب کسی-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات بدهد

خوش معامله-خوش حساب-کسی که آلت تناسلی قوی دارد

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)
ازرق-چشم زاغ

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

جهیزیه-نگا. جهیز

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

تجدید شدن-قبول نشدن در پایان سال تحصیلی و تکرار برخی از درس ها در شهریور ماه

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده
آتشخوار-ظالم-حرام‌خوار

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

 

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

دست فرمان-مهارت در رانندگی

پس بودن-عقب افتادن از دیگران

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

چانه لغ-نگا. چانه شل

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

دهن بسته-حیوان

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

آکِله-جذام-زن سلیطه

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

 

دل و روده ی چیزی را در آوردن-اجزای درون چیزی را به هم زدن و بیرون ریختن

تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

خرج راه-هزینه ی سفر

پاک-به کلی-یکسره

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

حاضر به یراق-حاضر و آماده

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند
زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

 

جاشو-باربر

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

جیره بندی-سهم بندی

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

خنک کردن-سرد کردن

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

چار دیواری-خانه

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

آشغالی(سپور)

بند آمدن-متوقف شدن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

چغاله بادام-بادام نارس

آفتابی شدن(پیدا و آشکار شدن، بیرون زدن آب قنات)

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

خبر داغ-خبر بسیار مهم

چار میخ-اذیت و آزار سخت

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

اهل محل-همه‌ی کسانی که در یک محل کار یا زندگی می‌کنند

بی در رو-بن بست

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)

زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

خط کش-وسیله ای برای زسم خط

دهنه ی کسی را کشیدن-جلو حرف زدن کسی را گرفتن

بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

آتشی-تندخو-زودخشم

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن
دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

روکش درکش کردن-ساخت و پاخت کردن

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

شعله‌ی آتش

روده درازی کردن-پر حرفی کردن-وراجی کردن

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

تریت- تلیت

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

روغن داغ-روغن گداخته

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

چل مرد-مرد کوتاه قد

دست به دست گشتن-هر از گاهی نزد کسی بودن-از دستی به دست دیگری رفتن

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

 
خبره-ماهر-استاد
حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

دریدگی-وقاحت-بی شرمی-پر رویی

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

چروکیدن-چین دار شدن
زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

در ثانی-ثانیا-دوم