اردیبهشت 9, 1403

مجموعه ای از اصطلاحات عامیانه و کوچه بازاری ایرانی قسمت 33

خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن

دال به دال-پشت سر هم

آهوی مانده گرفتن(بی‌انصافی کردن، عاجزکشی کردن)

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

اخلاق سگی-تندخویی بیش از اندازه-ناسازگاری با همه

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)

اهل آن کار (کار بد)

خوب-کافی-بسیار

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

 

بو بردن-حدس زدن-از روی شواهد فهمیدن

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

ذوق کردن-خوش حال شدن-شاد شدن

دایه-زن شیر دهنده-قابله-پرستار بچه

بارانداز-جای پیاده کردن بار

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

خلا-مستراح

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

چنگول زدن-پنجه زدن

جیم الف جا-آدم ریزه میزه

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

از آب درآوردن-عمل آوردن-انجام دادن

چله ی زمستان-سرمای سخت

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

زیر سبیل گذاشتن-تحمل کردن-به روی خود نیاوردن

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

خوشی زیر دل کسی زدن-به بخت خود پشت کردن-موقعیت خوب را با ندانم کاری از دست دادن

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

فرمان چرخیدن به سمت چپ در آموزش نظامی

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

بوق زدن-اعلام موافقت کردن

 
از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

 

از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

اُرُسی(کفش)

پُخت-هر نوبت از پختن

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

چپو شدن-غارت شدن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

پا شدن-از جا برخاستن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

زار زار-گریه ی شدید
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

رفتگار-رفتنی-مردنی

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

پا خوردن-فریب خوردن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

تق و توق-سر و صدای کار یا حرکت

آسمان به زمین آمدن-رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

تعلیمی-عصای کوچک

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

ادرار بزرگ(مدفوع)

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

جامه شور-رختشوی

پنجه ی ابوالفضل-ورقه ی برنجی یا نقره ای که به شکل کف دست و انگشتان بریده شده است

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

ریش توپی-ریش تپه

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

ریشو-دارای ریش بلند

چای نیک-قوری و کتری چای

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

جمع و جور-منظم و مرتب

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ
آفتابِ پس دیوار-شامگاه

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

تیر در کردن-تیراندازی کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

آشغالی(سپور)

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

احتیاطی(نجس، ناپاک)

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

زیر جلکی-پنهانی

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

اهل نشست-تارک دنیا-گوشه‌نشین

 

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

چار سر-حرف مفت-متلک

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

زپرتو-ضعیف-بی دوام

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

پُرتابل-قابل حمل

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

با آب و تاب-با شرح و تفصیل

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

پُخت کردن-پختن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

پچ پچ کردن-نجوا کردن-زیر گوشی حرف زدن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

رشوه گرفتن-رشوه خواری

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

رقصیدن کلاه کسی در هوا-بسیار شادی کردن-کلاه خود را به آسمان انداختن

خرکار-پرکار

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

دو سر قاف-دشنامی زشت که گاه برای شوخی نیز گفته می شود

 

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

چاشت-صبحانه-ناشتایی

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چین و چوروک-چین و شکن

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

آب و خاک-میهن-دیار

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

ذِله کردن-ذله آوردن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

به هوس چیزی افتادن-مایل به چیزی شدن-به یاد چیزی افتادن و آن را خواستن

خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

 

بچه ی سر راهی-بچه ای که او را سر راه گذاشته اند تا برده شود

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

بی چیز-تهی دست-فقیر

دُنگی-دانگی

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد

جان کلام-اصل مطلب

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

روغن زرد-روغن حیوانی

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن
جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

 

دو زاری-سکه ی دو ریالی

خش افتادن-خراش افتادن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

دل آشوبه گرفتن-دچار حالت تهوع شدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

تخت سینه-وسط سینه

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

چنبره زدن-حلقه زدن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

پس کشیدن-به عقب کشیدن

جهیزیه-نگا. جهیز
آکَل-آقای کربلایی

چوروک خوردن-چین برداشتن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

زنانه-ویژه ی زنان

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

کار شگفت‌انگیز کردن

چَکه-شوخ و بذله گو
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

رنگ گذاشتن و رنگ برداشتن-رنگ به رنگ شدن

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

پاری ها-برخی-دسته ای از مردم

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

جبهه ی جنگ-میدان جنگ

احوال گرفتن-جویای حال شدن

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

آبِ آب(آبکی، بی‌مایه، بیرنگ)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

 

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

پیزه شُل-آن که شکمش روان باشد-ضعیف-سست

خاک اره-ریزه های چوب که پس از اره کردن آن بر زمین می ریزد

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

تند نویسی-سریع نویسی

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
استخوان‌بزرگ-شخص دارای اصل و نسب

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

تا شدن-دو لا شدن-جمع شدن

راحت باش-خطابی به سربازان به هنگام آموزش نظامی برای اندکی استراحت

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

بریدن پای کسی-دوباره به جایی نرفتن-دوباره کسی را راه ندادن

اصلاح(تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان)

آهو چشم(معشوق، شاهد)

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن

دور از شما ب-لانسبت

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

دنباله رو-پی رو-مقلد

دست آموز کردن-تربیت کردن

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

 
چلچل-خال خالی-ابلق
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

چشم سفید-گستاخ-حرف نشنو-پر رو

ازقحطی‌درآمده(گرسنه‌چشم، آدم ندید‌بدید)

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

باد هوا-وعده ی دروغ-چیز پوچ و بی اعتبار

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

پشت دست را داغ کردن-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

 

الانه-همین حالا-هم اکنون

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

دار کشیدن-دار زدن

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

الحق-به‌راستی-حقیقتن

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن-با دشمنی که دفع آن نمی‌توان-مدارا کردن

 

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

بی بی-مادر بزرگ-زن سالخورده و محترم

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن

زهره کردن-بسیار ترساندن

تنگاب آمدن-به جان آمدن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

خیز-ورم-آماس

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

تیز بزی-فورن-بی درنگ

حالی شدن-فهمیدن-درک کردن

ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

از خود بودن(خودی بودن، محرم بودن)

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

خیابان گز کردن-ول گشتن

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

ارواح شکمت-ارواح بابات

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

 

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

تنبل خان-تن پرور

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

چرک کردن-عفونت کردن زخم

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

دلبخواهی-دلبخواه

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

از بی‌کاری مگس پراندن(بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن)

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

خوش لباس-نگا. خوش پوش

رنگ شدن-گول خوردن

 

به چشم-اطاعت می شود

پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن

پنزر- پندر

خبر گرفتن-پرسیدن

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)
تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

 
چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند
خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

ریختن مو-سخت وحشت کردن

جگرک-نگا. جغور بغور

دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

راست روده شدن-اسهال گرفتن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

 

توبره ی گدایی-کیسه ی گدایی

چار میخ-اذیت و آزار سخت

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

آن سفر-آن بار-آن دفعه

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

خون جگر خوردن-رنج بسیار کشیدن-غم فراوان خوردن

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
دم به تله ندادن-با احتیاط رفتار کردن-خطر نکردن
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
 

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

خودسر-گستاخ-سرکش

حرف پوچ-سخن بی معنی

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند
چشم دریده-خیره-درآمده

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

خیط کشیدن-خط کشیدن

بی جا-نامناسب-بی مورد

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

جور آمدن-اجزای لازم کاری با یکدیگر سازگار آمدن

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

رخصت خواستن-اجازه خواستن

پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد

با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن

خوش برخورد-خوش محضر-خوش معاشرت

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

حُقه-زرنگ و ناقلا

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه
دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

پا واکردن-به راه افتادن بچه

جالباسی-کمد لباس-جا رختی

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

چسی درکن-آدم پر مدعا

دست به جیب-بخشنده-خرج کن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

خاله سوسکه-دختران خردسالی که ادای زنان بزرگسال را درمی آورند

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

دو لَتی-در دو لنگه ای

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

ابرو فراخی-خوشدلی-گشاده‌رویی

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

بی تفاوت-بی اعتنا

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

 
آسمان با زمین دوختن-داشتن کمال مهارت در تیراندازی
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

زیر جامه-زیر شلواری

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

رمباندن-خراب کردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

تند کردن-سریع شدن در رفتار و حرکت-زبان گز کردن غذا

 
دو زاری کسی افتادن-به اشارات و کنایات پی بردن

پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

آخش درآمدن(از درد نالیدن)
به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

اله و بله-چنین و چنان

 

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست
باجی-خواهر-زن ناشناس

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 
جامغولک-حقه-حیله

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

دود-دخانیات-مواد مخدر

خط افتادن-خراش افتادن

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

با خرس توی جوال رفتن-با آدم ناجور همدم و همکار شدن

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

پول سیاه-سکه ای از نیکل و مس

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

چشم، کرایه خواستن-کار کودکی که هر چه ببیند بخواهد

 
پاتال-سالخورده-پیر

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

 

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

چاخانچی-کسی که همیشه دروغ بافی می کند

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

ابرو تنگ کردن(ناز و غمزه نمودن، افاده و بی‌اعتنایی کردن)

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

ابرو انداختن(ابرو آمدن)

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن

دست بردار-دست بردارنده-ترک کننده

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
 

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

پس کله ی کسی زدن-کسی را به کاری واداشتن

تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

زیر لب خندیدن-تبسم کردن

به هزار زحمت-با رنج بسیار-با سختی فراوان

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

 

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

دستی-به عمد-از روی تعمد

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

زبیل-آشغال-زباله

پینه زدن-وصله کردن

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

تنگ بودن وقت-دیر شدن

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

خاله وارَس-آدم فضول

 

پیگرد-پی گیری-تعقیب

چهار عمل اصلی-جمع و تفریق و ضرب و تقسیم

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

پرت شدن-دور افتادن از مطلب

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

حال و حوصله-نگا. حال و احوال

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

ریختن مو-سخت وحشت کردن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

 

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

ارباب حجت(اهل منطق)

بلا به دور-بلاها دور باد

حق گرفتن-نگا. حق بردن

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

اوا خواهر(مرد زن‌نما، مردی که علائق زنانه دارد)

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

پینه زدن-وصله کردن

خبر چین-سخن چین-جاسوس

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

بوی نا-بوی ماندگی

آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

تحصیل کرده-درس خوانده

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

با دست و پا-آدم زرنگ

به خود پیچیدن-ناخوش شدن-عتاب کردن

خصوصی-مقابل عمومی

پارو-زن پیر

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

بفرما زدن-تعارف کردن

حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

چغندر پخته-لبو

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

دیر چسب-دیر آشنا

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

تپل-چاق-گوشت آلود

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

ژوکر-آدم همه فن حریف

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن

در آمدن گند کاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

جیب کَن-کسی که کارش اخاذی و تلکه است-کسی که دیگران را می دوشد

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

زیر پوش-جامه ی زیرین
چروک انداختن-چین انداختن

روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

به باد دادن- باد دادن

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

 

ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

پیشدستی-بشقاب کوچک-زیر دستی

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

تره بار-میوه ها و سبزی ها

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است
حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

اشک تمساح-گریه ی دروغین

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

چلک بازی-بازی الک دولک

اختر- گذری-دیدار کوتاه-سرپایی

تپل-چاق-گوشت آلود

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

 

دل گُنده-سهل انگار

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

چِخی-سگ
زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

چو انداختن-شایعه پراکندن

رانده و مانده-بدبخت و وامانده

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

زیر آبی-زیرآبکی

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی
بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

چشم واسوخته-چشم برتافته

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

دوندگی-سعی و کوشش

دم ِ دست-آماده-حاضر-در دسترس
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح
باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

پشتی-بالش-حمایت

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن